جدول جو
جدول جو

معنی قلم کردن - جستجوی لغت در جدول جو

قلم کردن
کنایه از بریدن، چیزی را به شکل قلم قطع کردن
تصویری از قلم کردن
تصویر قلم کردن
فرهنگ فارسی عمید
قلم کردن
بریدن
تصویری از قلم کردن
تصویر قلم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
قلم کردن
((~. کَ دَ))
بریدن، قطع کردن
تصویری از قلم کردن
تصویر قلم کردن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از علم کردن
تصویر علم کردن
راست کردن، افراشتن، برافراشتن،کنایه از آماده کردن، کنایه از تحریک کردن، برانگیختن به ویژه بر ضد کسی یا چیزی،
کنایه از ساختن، برپا کردن مثلاً در آن شهر یک قمارخانه علم کرده بود،
کنایه از مطرح کردن، به وجود آوردن مثلاً برای مؤسسه یک نام جدید علم کرده اند،
کنایه از پهن کردن، چیدن مثلاً بساطش را علم کرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ظلم کردن
تصویر ظلم کردن
ستم کردن اعمال زور کردن، هچیدن
فرهنگ لغت هوشیار
راه انداختن بر پا کردن، نامی کردن، تیغ بر کشیدن، آمادن برکشیدن تیغ و مانند آن، مشهور کردن سرشناس کردن، راست کردن بر افراشتن بر پا کردن، تهیه و آماده کردن، یا اوستا علم کردن، از سر و ته لباس زدن، یا دم علم کردن، دم بر افراشتن، یا قد علم کردن، قد بر افراشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلمی کردن
تصویر قلمی کردن
کلکی کردن نوشتن یادداشت کردن نوشتن تحریر کردن، یادداشت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علم کردن
تصویر علم کردن
((~. کَ دَ))
برپا کردن، برافراشتن، آماده کردن، تهیه کردن، از سر و ته لباس زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حمل کردن
تصویر حمل کردن
ترابردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تلف کردن
تصویر تلف کردن
هدر دادن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جلب کردن
تصویر جلب کردن
واکشیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عمل کردن
تصویر عمل کردن
کرنت
فرهنگ واژه فارسی سره
آژنگ افکندن یان دو ابرو ترش کردن روی خشم گرفتن گره بر ابرو در آوردن در حال خشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلع کردن
تصویر بلع کردن
اوباردن بنگشتن ناجویده فرو بردن بلعیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طلب کردن
تصویر طلب کردن
خواستن، یوزیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خلق کردن
تصویر خلق کردن
آفرینش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خلع کردن
تصویر خلع کردن
برکنار کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رسم کردن
تصویر رسم کردن
پنگاشتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رام کردن
تصویر رام کردن
مطیع کردن فرمانبردار ساختن، دست آموز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رسم کردن
تصویر رسم کردن
کشیدن نگاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رله کردن
تصویر رله کردن
باز پخشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زخم کردن
تصویر زخم کردن
جنگ کردن نبرد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثقل کردن
تصویر ثقل کردن
شکم نرفتن سخت شدن فضول در معده و اجابت نکردن آن با درد شکم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلب کردن
تصویر جلب کردن
کشانیدن، آوردن: (او را بمحکمه جلب کردند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلد کردن
تصویر جلد کردن
پوشنیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جزم کردن
تصویر جزم کردن
استوار و قطع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرم کردن
تصویر جرم کردن
گناه و تقصیر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اله کردن
تصویر اله کردن
چنین و چنان گفتن، لاف زدن
فرهنگ لغت هوشیار
ویچیرنیدن فرمان دادن امر کردن، حکومت کردن فرمانروایی کردن، قضاوت کردن فتوی دادن
فرهنگ لغت هوشیار
ترابردن، دریافتن گمان کردن نقل کردن و بردن چیزی از جایی بجای دیگر، توجیه کدرن تعبیر کردن قیاس کردن: (این مطلب را بر چه حمل میکنید ک)
فرهنگ لغت هوشیار
به پایان رساندن سپری کردن، مهر کردن، نپی خواندن تا به پایان به آخر رسانیدن انجام دادن تمام کردن، مهر کردن، قرآن را از اول تا آخر خواندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلق کردن
تصویر خلق کردن
تاشیدن تاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلط کردن
تصویر خلط کردن
در هم کردن، آمیختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خله کردن
تصویر خله کردن
خالی کردن، رها کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تظلم کردن
تصویر تظلم کردن
شکایت کردن (از ظلم) داد خواستن
فرهنگ لغت هوشیار