- قلم کردن
- کنایه از بریدن، چیزی را به شکل قلم قطع کردن
معنی قلم کردن - جستجوی لغت در جدول جو
- قلم کردن
- بریدن
- قلم کردن ((~. کَ دَ))
- بریدن، قطع کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
راست کردن، افراشتن، برافراشتن،کنایه از آماده کردن، کنایه از تحریک کردن، برانگیختن به ویژه بر ضد کسی یا چیزی،
کنایه از ساختن، برپا کردن مثلاً در آن شهر یک قمارخانه علم کرده بود،
کنایه از مطرح کردن، به وجود آوردن مثلاً برای مؤسسه یک نام جدید علم کرده اند،
کنایه از پهن کردن، چیدن مثلاً بساطش را علم کرد
کنایه از ساختن، برپا کردن مثلاً در آن شهر یک قمارخانه علم کرده بود،
کنایه از مطرح کردن، به وجود آوردن مثلاً برای مؤسسه یک نام جدید علم کرده اند،
کنایه از پهن کردن، چیدن مثلاً بساطش را علم کرد
ستم کردن اعمال زور کردن، هچیدن
راه انداختن بر پا کردن، نامی کردن، تیغ بر کشیدن، آمادن برکشیدن تیغ و مانند آن، مشهور کردن سرشناس کردن، راست کردن بر افراشتن بر پا کردن، تهیه و آماده کردن، یا اوستا علم کردن، از سر و ته لباس زدن، یا دم علم کردن، دم بر افراشتن، یا قد علم کردن، قد بر افراشتن
کلکی کردن نوشتن یادداشت کردن نوشتن تحریر کردن، یادداشت کردن
ترابردن
هدر دادن
واکشیدن
آژنگ افکندن یان دو ابرو ترش کردن روی خشم گرفتن گره بر ابرو در آوردن در حال خشم
اوباردن بنگشتن ناجویده فرو بردن بلعیدن
خواستن، یوزیدن
آفرینش
برکنار کردن
پنگاشتن
مطیع کردن فرمانبردار ساختن، دست آموز
کشیدن نگاشتن
باز پخشیدن
جنگ کردن نبرد کردن
شکم نرفتن سخت شدن فضول در معده و اجابت نکردن آن با درد شکم
کشانیدن، آوردن: (او را بمحکمه جلب کردند)
پوشنیدن
استوار و قطع کردن
گناه و تقصیر کردن
چنین و چنان گفتن، لاف زدن
ویچیرنیدن فرمان دادن امر کردن، حکومت کردن فرمانروایی کردن، قضاوت کردن فتوی دادن
ترابردن، دریافتن گمان کردن نقل کردن و بردن چیزی از جایی بجای دیگر، توجیه کدرن تعبیر کردن قیاس کردن: (این مطلب را بر چه حمل میکنید ک)
به پایان رساندن سپری کردن، مهر کردن، نپی خواندن تا به پایان به آخر رسانیدن انجام دادن تمام کردن، مهر کردن، قرآن را از اول تا آخر خواندن
تاشیدن تاشتن
در هم کردن، آمیختن
خالی کردن، رها کردن
شکایت کردن (از ظلم) داد خواستن